آنیساآنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه سن داره

برای آنیسای عزیزمان

بازگشت دوباره شیشه شیر

امروز صبح آنیسا یه چند تا سرفه های کوچولو داشت و من حس کردم داره سرما میخوره این شد که باهم رفتیم سر کوچه و واسه سوپش شلغم خریدیم بعد هم به توصیه دکتر که گفته بود در چنین مواقع بهش چای و نشاسته بده براش چایی عسل درست کردم می دونستم اگه تو لیوان بریزم بیشتر بازی میکنه و چیز زیادی نمی خوره تصمیم گرفتم دوباره شیشه رو امتحان کنم و در کمال ناباوری خیلی خوشش اومد!   ...
29 مهر 1391

از این روزهای ما

آنیسای خوشگل ما دیگه داره واسه خودش خانمی میشه و این رو با کارهاش ابراز احساساتش نگاهاش به ما نشون میده!حواسش کاملا به همه چیز هست حتی وقتایی هم که مثلا بی توجه!مثلا دیروز اون داشت بازی میکرد و من هم به دست و پام مرطوب کننده میزدم شب که باباش اومد رفت کرم رو آورد دستش رو میزاشت روش و بعد میمالید به دستو پاش اینجوری از باباش می خواست که درش رو باز کنه تا به دست و پاش کرم بزنه!  روزاYOUR BABY CAN READ میزارم یه قسمتی توش هست که با موزیک اعضای بدن رو یاد میده من هم تکرار میکنم و آنی فقط میرقصه!این دختر آخر یه رقاص حرفه ای از آب در میاد!از بس علاقه داره!!!  براش میخونم خرگوش من چه نازه گوشاش چقدر درازه و اون سری دستش رو رو سرش میبر...
25 مهر 1391

چپ دست یا راست دست!

امشب متوجه یه مروارید خوشگل دیگه توی یه صدف کوچولو شدیم وحالا دیگه دختری 9 تا دندون داره ودو تای دیگه هم در حال نمایان شدنه عروسکم روزا میره عروسک نی نی رو میاره موهاش رو شونه میکنه وبراش گیره میزنه!شال من رو میزاره سرش و تو خونه با شال و دمپایی من راه میره امروز شالم به گوشوارش گیر کرد و آنیسا در حالی که جبغ میزد می گفت مامان بیا و بعد از دست نزن(دَ ندَن) این دومین جمله اش بود که کامل گفت! علاقه شدیدی به کابینت ها داره و هر دفعه یه چیزی از توش کشف میکنه من هم میگم آنیسا بزار سر جاش اونم اکثرا گوش میده گاهی هم میزاره سر جاش و دوباره میگیره و انقدر ادامه میده تا من بی خیالشم!     چیزی که این روزها توجهم رو جلب کرده چپ دست بود...
17 مهر 1391

این روزهای خانم کوچولومون

هر روز که میگذره آنیسا انرژیش بیشتر میشه و بیشتر از آدم بازی و توجه میخواد طوری که یه وقتایی کم میارم و حسابی خسته میشم حتی وقتهایی که داره تنهایی بازی میکنه ومن مشغول کارای خودمم مدام میگه مامان (یعنی به من نگاه کن که دارم مثلا عروسک بازی  میکنم) ومن باید بگم جانم عزیزم اونوقت یه ربزه میخنده و تا یه دقیقه بعد دوباره ...                                                                               خیلی وقته که چشمک زدن رو یاد گرفته .به عروسک...
5 مهر 1391

دختر کوچولوی خونه ی ما

دختر ما این روزها یه کوچولو سرما خورده و یکم بی اشتها شده البته یکی دیگه از دندونهای آسیابش داره در میاد و شاید این هم مزید بر علت باشه که باعث میشه شبها خوب نخوابه و تا صبح می می بخواد! هفته پیش چند تا جشن دعوت شدیم یکیش تولد بود که به آنیسا خیلی خوش گذشت و کلی نی نای نی نای کرد حنابندون دختر خالم هم رفتیم و بازم آنیسا کلی قر داد و همه خوششون اومد و ازش فیلم میگرفتند ولی روز عروسی حسابی اذیت کرد و ما از عروسی چیزی جز خستگی نفهمیدیم!اما چیزی که جالب بود این بود که تو این مدت فهمیدم آنیسا عاشق آهنگ بعد از نسترن شده و روز عروسی وقتی داشت با غرغر شیر می خورد این آهنگ پخش شد و آنیسا چنان هیجان زده بلند شد و رقصان رقصان خودش رو به سن رسوند که...
1 مهر 1391
1